«یاشهید»

یا زندگی یا مرگ، امّا هر دو با تو...

«یاشهید»

یا زندگی یا مرگ، امّا هر دو با تو...

این نامت را خیلی دوست دارم:
«شهید...»
کاش صفت پیشین نامم بشود
کاش این نامت؛ قبل نامم جا خوش کند
یا شهید!
[کپی بلامانع]

آخرین نظرات
  • ۱ تیر ۹۴، ۱۴:۲۸ - فاطمه .ح
    :)
پیوندها

۲ مطلب با موضوع «مشهد الرضا علیه السلام» ثبت شده است

Mashhad - iran - shia muslims - imamreza

یاشهید


عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و امّا نشود
شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشی
هر کسی دربه در خانهٔ لیلا نشود
دیر اگر راه بیفتیم به یوسف نرسیم
سر بازار که او منتظر ما نشود
لذّت عشق به این حسّ بلاتکلیفی‌ست
لطف تو شاملم آیا بشود یا نشود...؟
من فقط روبه روی گنبد تو خم شده‌ام
کمرم غیر در خانه ی تو تا نشود

هرقَدَر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود

بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود
مرده را زنده کند خواب نسیم حرمت
کار اعجاز شما با دم عیسا نشود
امن تر از حرمت نیست، همان بهتر که
کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود
بهتر از این ؟ که کسی لحظهٔ پابوسی تو
نفس آخر خود را بکشد پا نشود
دردهایم به تو نزدیکتَرم کرده طبیب
حرفم این است که یک وقت مداوا نشود...
من دخیل دل خود را به تو طوری بستم
که به این راحتی آقا گرِهَش وا نشود
بارها حاجتی آورده‌ام و هر بارش
پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود
امتحان کرده‌ام این را حرمت، دیدم که
هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بی‌بروبرگرد مرا خواهی کشت
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود...

شعر از محمد رسولی


پ.ن: برای دریافت تصویر در اندازه اصلی (4200*4200) روی آن کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۴۹

shia muslims ya shahid mashad Mashhad - iran - shia muslims - imamreza

Qom - iran - shia muslims  حرم حضرت معصومه Qom - iran - shia muslims  حرم حضرت معصومه Qom - iran - shia muslims  حرم حضرت معصومه Mashhad - iran - shia muslims - imamreza

Mashhad - iran - shia muslims - imamreza  Mashhad – iran – shia muslims - imamreza Mashhad – iran – shia muslims - imamreza Qom - iran - shia muslims  حرم حضرت معصومه

یاشهید

با همین چشم‌های خود دیدم، زیر باران بی‌امان بانو!
درحرم قطره قطره می‌افتاد آسمان روی  آسمان بانو
صورتم قطره‌قطره حس‌کرده‌ست،چادرت خیس می‌شود امّا
به خدا گریه‌های من گاهی دست من نیست، مهربان بانو!
گم شده خاطرات کودکیَم، گریه گریه در ازدحام حرم
 باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو می‌دَوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژه‌ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم - مشهد چای می‌خوردو زیر لب می‌گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژه‌ها خسته‌است، بغض راه گلوم را بسته‌است
بغض یعنی که حرف‌هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو
این غزل گریه ها که می بینی آنِ شعر است، شعر آیینی
زنده ام با همین جهان‌بینی، ای جهان من! ای جهان بانو!
کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است ،مرگ یک روز بی گمان ...

شعر از سید حمیدرضا برقعی


پ.ن: برای دریافت تصاویر در سایز اصلی روی آنها کلیک کنید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۲۱